سرسرای دل
آنچه دل گفت که بگویم با دل تو
|
|
هنوز اتفاقي نيافتاده بود دلم انتظار ديدارت داشت يا همان خراب آباد و يا در آبادي جلوتر ايستادم قامت کشيدم برايت به او که تواناست گفتم از ناتواني ام به اعتراف سخن راندم چشمه اي از نجوا گشودم انتظار کشيدم سوختم فقط ساختم نه از درد تو که از درد نامردمي خويش نظرات شما عزیزان: |
قالب های نازترین جوک و اس ام اس زیباترین سایت ایرانی جدید ترین سایت عکس نازترین عکسهای ایرانی بهترین سرویس وبلاگ دهی وبلاگ دهی LoxBlog.Com |